زمان، کولتوور، وێژه، کۆمه‌ڵ

بیر و بۆچوون و نووسراوه‌کانی دوکتور ڕه‌شید کرمانج

زمان، کولتوور، وێژه، کۆمه‌ڵ

بیر و بۆچوون و نووسراوه‌کانی دوکتور ڕه‌شید کرمانج

پاسخ خودآزمایی های زبان فارسی۲ پیش دانشگاهی

پاسخ خودآزمایی های زبان فارسی۲ پیش دانشگاهی

صفحه 88

1- مقصود از « اسب سیاه » و « لؤلؤ تر » به ترتیب « ابربهاری » و « باران » است .

2- به ابر بهاری تشخیص داده که اسب سرکش را به حرکت در آورده است و از ضربه های سمش بر

صفحه­ی  آسمان ، باران همچون مروارید می بارد .

3- « مشک سیاه » در شعر منوچهری استعاره از « سیاهی گوش کبک » و سیاهی داخل گلبرگ لاله ،

« داغ لاله » است . «درّ ثمین » نیز استعاره از « قطرات باران و شبنم » است که بر گلبرگ های لاله می نشیند .

4- « خرگه » خیمه ی باشکوه و منفرد شاه و « خیمه » محل اسکان سربازان است  چون لاله بلندتر از

سبزه ها است و شکوه و جلوه ی آن بیشتر و تعداد آن کمتر است و سبزه ها به تعداد بی شمار

لاله ها را احاطه کرده اند . لاله را شاهی در میان خیل سربازان انگاشته است .

5- مسمّط

6- گویی بطّ سفید : تخیلی / مست و هشیار : نمادین – تخیلی / شب کویر : نمادین – تخیلی – واقعی / سپیده ی آشنا : واقعی – تخیلی

7- وقتی به آموخته ها و اطّلاعات خود تکیه نکند و به تجربه های عاطفی و برقراری ارتباط با دنیای برون

 بپردازد . صیقل دادن و شفّاف ساختن روح و اندیشه شرط آفرینش آثار ماندگار است .

صفحه92

1-« سیم »  استعاره ازبرف و « کمربند آهنین » استعاره از سنگ‌های سیاه دامنه و بخش میانی کوه

2- بلندی و رفعت دماوند که به صورت حسن تعلیلی شاعرانه بیان شده است

              ( حسن تعلیل : ارائه ی علتی شاعرانه برای امور واقعی )

3- زیرا « مشت » نماد قیام و اعتراض است . حال آنکه دماوند خاموش است و قلبی منجمد دارد .

مردم درفکر مبارزه واعتراض نیستند.

4- زیرا می خواهد « از دم ستوران و این مردم نحس دیو مانند وارهد » و از مصاحبت و همنشینی

 با مردم دیو سیرت بیزار است .

5- « ورم » استعاره از « برآمدگی کوه دماوند » است که شاعر آن را نتیجه ی آماس دل منجمد و

دردمند زمین می داند . « کافور » استعاره از « برف » برای التیام و کاهش ورم می باشد .

6- لب دوختن آزادیخواهان در دوره ی قاجاری ; اختناق ، عدم ‌آزادی  بیان واستبداد حاکم بر جامعه .

7- شاعر یا هر انسان آزادیخواه دیگر که جانش در آتش مبارزه سوخته است .

8- دماوند نماد مردم پایتخت.

9- ابیات 4و5 / 6و7

صفحه94

1-چون توصیف او از نوع توصیفات واقعی است ، تصویری دقیق از معماری ، جغرافیای طبیعی

 و زیستی ، وضعیت اقتصادی و نظامی و جمعیتی ارائه داده است .

2- توصیف واقعی

3- -« روی از سوی جنوب » : به سمت جنوب ، به طرف  جنوب

- « سه جانب آن با آب دریا است » :  سه طرف آن به سوی دریاست ( شبه جزیره ) .

4-در حومه ی شهر طرابلس ( آن سوی حصار و باروی شهر ) خانه ای جز دو یا سه استراحتگاه

( کاروان سرا ) وجود ندارد .

5- « مشهد » اسم مکان است . از مصدر شهادت به معنی « مکان حاضر آمدن مردم » ،

« شهادت گاه » و « مقبره ی شهیدان » است . در این درس به اماکنی اطلاق شده که در اطراف مقابر

متبرّکه ساخته شده و محل استراحتگاه ودیدار مسافران بوده است . (کاروانسرا)

6- دقّت ، تیز بینی که ناشی از مشاهده ی دقیق است و در مجموع ارئه ی توصیفی دقیق و گویا

همراه با بیان اطّلاعات واقعی ، بیان صادقانه و بی پیرایه نثر ساده و مرسل است .

7- « آدینه » که به معنی « جمعه » است . چون در این مساجد روز جمعه نماز جماعت برپای

 می داشتند .

1- خندق

2- نایژه : لوله / پاژه : دیواره – پاشویه (پسوند ژه  پسوند اسم مصغردرزبان کردی است.)

صفحه99

1-« صفات مثبت » : بی باک ، صبور ، قهرمان ، فروتن ، بی چشم داشت نوازش ، بی نیاز از آب و . . .

     « صفات منفی » : بی برگ و بار ، بی بهره از شوق و شور جوانه زدن و شکفتن ،   بی ثمر ،

 بی گل و . . .

2- بید

3- خیال

4- کشور سبز آرزوها ، چشمه ی موّاج و زلال نوازش ها ، امیدها و انتظار ، سرزمین نجات . . .

 ( پاراگراف اوّل صفحه ی 97 )

5- حضرت علی (ع) – سر در چاه فرو بردن و گریستن ایشان و نیز ناله هایشان در نخلستان های کوفه .

6- حصار عبوس غربت – پراونه ی شوق – کاسه ی فهم های پلید – لبخند نوازش – مشت خونین

 بی تاب قلب – باران غیبی سکوت – دامن حریر الهه ی عشق .

7-« مزرع سبزفلک دیدم و داس مه نو // یادم از کِشته ی خویش آمد وهنگام درو »       ( حافظ )

8-مهتاب

9- زندگی شهری را زشت و پلشت و پریشان که نظمی عاقلانه آن را از عواطف و احساسات تهی

کرده است . رندگی روستایی که شاعرانه و پاک و معصومانه است . و ادراک مصلحت بین عقلی در آن راه ندارد .

10- شب ها به مهتاب روشن است و یا به قطره های درشت باران ، ستاره ، مصابیح آسمان .

صفحه107

1- تابستان ها می آیند ، چند تا خر دارند و دو برابر آن سنگ ، زن هاشان به خوشه چینی و گدایی ،

مردهاشان به آهنگری مشغولند ( صفحه ی . . . )

2-  از خودشان هم طبیب دارند ، هم ماما و هم مستجاب الدّعوه از مازندران قو        می آوردند و برنج

و زغال از ساوجبلاغ ، قند و توتون و پارچه .

3- آبریزان : از هرکوچه ومحله‌ی آن آب سرازیراست بنابراین آن را آبریزان نام نهاده اند.

4- پوشاندن سقف خانه ها با تیر و ساختن دیوارها از سنگ و چینه و خشت و گل سفید . گچ کاری

 امامزاده بکاربردن توفال در سقف خانه .

5-  عبارت وصفی است . نوع آن صفت بیانی مرکّب و نقش آن مسند است .

صفحه115

1- تا به طور غیر مستقیم به شیخ بوعبدالله باکو بفهماند جایگاه افراد متکبّر و خودبین ، دوزخ است .

2- تمام حکایت های اسرارالتّوحید بطور عام مصداق چنین شیوه ای هستند ، امّا بطور خاص در

حکایت های « غرور شکنی » ( سطر سوم حکایت ) و

« پاکبازی »     ( عکس العمل شیخ در مقابل جمله ی امیر مقامران ) به این موضوع اشاره دارد .

3-هر چه نگاه کردم ، هیچ کس را بدتر از خود ندیدم ( در حکایت انسان راستین ) .

4-- « به قول مردمان خطّی به وی فرو نتوان کشید .»

5-- « انسان راستین »

6--  با بیانی غیر مستقیم و تمثیلی از طریق جملاتی کوتاه و موثّر آنان را تربیت    می کردند .

7--  بهتراست خود را گناهکار بدانم .

8-  فرود آمد – فرو می راند – باز کنیم – برخیزد – درآمد – فرو نتوان کشید

9--  شیخ بوعبدالله بشکست / با خویش رسید / او را تصدیق کرد / گفت : به راست باختن و

پاک باختن / . . .

10- ریختن خاکستر بر سر پیامبر (ص) به وسیله ی زنی از یاران ابولهب

صفحه122

1- فروتن ، ساده و شکیبا

2- چون همه چیز را در حال تغییر می دید  از هیچ پیشامد جالبی زیاده اظهار شادمانی نمی کرد و از

 هیچ حادثه ی سوئی نیز به شِکوِه در نمی آمد .

3- اگر انسان نمی تواند در اوج افلاک و آفاق معنویت پرواز کند ، لااقل از فروافتادن در دام مادیات و

روزمرّه گیها بپرهیزد ( کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ // کار ما شاید این است / که در افسوس گل سرخ شناور باشیم ) .

4- من دنیا را از شما دریغ نمی دارم بلکه شما را از دنیا دریغ می دارم ( دنیا را ناکام از تسلّط بر نفس

آنها می کند ) .

5- جنگ های صلیبی و حمله ی مغول به ایران

6- جنگیدن برای زنده ماندن( به شیوه ای از زندگی حیوانات که جزو قوانین جنگل است و ضعیفان را

پایمال قدرت زورمندان می کند ) .

7- بینش مندی ( بصیرت و معرفت باطنی از امور ) ، زیرا در نظر او دانشمندی ( علم حصولی یا

اکتسابی یا ظاهری یا دنیایی ) نوعی دانایی است که هیچگاه نمی تواند به عمق و ژرفای مبهمات

زندگی راه یابد ، زیرا درک معمّای هستی در نظر عرفا نیازمند آن است که « پشت دانایی اردو بزنند »

و از طریق کشف و بهبود و اشراق ( ماورای علم و عقل ) حقیقت هستی را جستجو کنند .

8- هر گونه اهانت و ایذا را با خونسردی و کم زنی مقابله می کرد ( آخرین پاراگراف صفحه ی 127

چاپ 81  است که ( این پراگراف در چاپ 83 حذف شده ) دانشمندی زمینه ساز غرور می شود و

محدودیت ایجاد می کند ) .

9- زیرا گاندی هم مثل مولانا منادی سلم ( صلح ) و دوستی بود و از زندگی فقط به قدر ضرورت ،

خود را بهره مند می کرد و بیش از قدر ضرورت را موجب دور افتادن از خط سیر روحانی خویش می یافت .

10-نه آیا باید شکر کنی که باز تو راکبی و او مرکوب 

11-وارستگی – رهایی از تعلّقات مادّّی

12- کتاب « پلّه پلّه تا ملاقات خدا » روایت داستان گونه ای است از زندگی مولانا که به قول دکتر

زرّین کوب به اشعار ناسروده ی مولانا یعنی زندگی و سیر سلوک آدمی می پردازد و درک عمیق

اشعار سروده شده ی او را ممکن می سازد . انتخاب معادل های دقیق برای کلمات عربی از

ویژگی های زبانی کتاب است ; ( خاک نهادی : تواضع ) ( دل نهادگی : تعلّق خاطر ) .

صفحه127

1- منظور نویسنده پذیرش بی چون و چرای مشیت الهی است و پذیرفتن این نکته که « هر چه

 پروردگار برای بنده بخواهد بهترین است .» این حالت توکّل و تسلیم موجب آرامش روحی و

کاهش دل نگرانی ها می شود و به شخص مقاومت و استحکام روحی می بخشد .

2- نویسنده عالم افسانه ها را پررنگ و نگار و پرّان و نرم می داند .

3- تشرّع و عرفان / عشق و زندگی عملی / شوریدگی و عقل / همدم کودک و دستگیر پیر .

4- سخن سعدی به همه شبیه است و به هیچ کس شبیه نیست ، در زبان فارسی احدی

 نتوانسته است مانند او حرف بزند و در عین حال نظیر حرف زدن او را هر روز در کوچه و بازار می شنویم .

5- ر.ک به حکایت دهم ار باب چهارم بوستان ، مفهوم کلّی حکایت آن است که نباید با فرومایگان مقابله

 به مثل کرد . اگر جاهلان همچون سگ ، با دندان         بی خردی خود وجود خردمندان را آزرده کنند ،

خردمند چاره ای جز سکوت ندارد ، همانگونه که سنگی بی ارزش می تواند گوهر گرانبها را بشکند .

6-  نوعی حرکت میان یورتمه و قدم زدن ( حرکتی است که با خم کردن پشت همراه است و به راه

رفتن شتر می ماند ) .

7-  زیرا دامنه ی کلام سعدی به قدر کافی وسعت دارد و ناآگاهی از مفهوم یک لغت یا نفهمیدن

معنای یک بیت مجموعه ی اثر را نا مفهوم نمی کند . همیشه قرائن و نشانه هایی برای درک مفاهیم

دشوار در سایر ابیات وجود دارد .

8- نویسنده با فروتنی اعتراف می کند که قدم در میدانی نهاده که سعدی یکّه تاز آن است . خود را

همچون بیماری می پندارد که که به مرض استسقا ( سیری ناپذیری از آب ) دچار است و کلام سعدی

 همچون آبی عطش او را فرو می نشاند و می گوید که میدان برای فعّالیت نوشتن باز بود . من هم

بسیار مایل به نوشتن بودم پس چون همه ی امکانات فراهم بود به این کار دست زدم .

صفحه131

1- فرقه ی نقشبندیه یکی از سلسله های صوفیه شامل پیروان خواجه محمّد نقشبند که پیروانی در

هندوچین ، ترکستان ، ترکیه و جاوه ، در ایران در کردستان و نیز عراق دارد . کتاب « رشحات عین الحیات »

تالیف علی ابن حسین واعظ کاشانی درباره ی این فرقه و آداب و طریقت ایشان است ( فرهنگ معین –

جلد ششم ) . این سلسله نَسَب خود را به معروف کرخه ( عارف قرن سوم و چهارم ) از شاگردان امام

رضا(ع) می رسانند . آنان اهل سنّت هستند ولی به اهل بیب پیامبر (ص) و ائمّه ارادت خواص دارند . این سلسله از صوفیان محتاط اند و به شریعت نزدیک اند یعنی سماع به جا نمی آورند ولی صوفیان سماع

کار را هم کافر نمی دانند جامی از برجستگان این فرقه بود .

2- به دلیل تولّد در خرجرد جام و اِرادتی که به شیخ احمد جامی داشت .

3- حذف

4- حذف

5- حذف

6- بیان این آموزش معتبر عرفانی که : جان مایه ی حیات آدمی ، عشق است و بی عشق ، آدمی

همچون حیوان می شود . « حیات از عشق می شناس و ممات ،      بی عشق می یاب ، سودای

 عشق از زیرکی جهان بهتر ارزد » ، « عین القضاه همدانی » 

7- یاد معشوق موجب تسلّی خاطر و رفعت و بلندی عاشق می شود . اگر وصال ناممکن است یادآوری

 خاطره و نام معشوق میسّر است .

8- « خر » در ترکیب « خرگمشده » در معنای حقیقی خود یعنی ،« حیوان باربر» بکار رفته و در مصراع

دوم معنای غیر حقیقی دارد زیرا استعاره از مردی است که از موهبت عشق بی بهره است .

صفحه137

1- لباس راسته ( لباس دراز و بی چین ) و بر روی آن عبایی می پوشید ، یک چشمش کمی پیچیدگی

داشت ( پاراگراف آخر صفحه ی 133 ) .

2-  سبب ادامه ی شیوه ی او در خطّاطی بوسیله خوشنویسان پس از کلهر شد .

2- بیان ساده و روان و جذّاب / به کار بردن جملات کوتاه ( ایجاز ) / توصیف دقیق جزئیات و وضع ظاهری و

حالات شخصی افراد / استفاده از زبان عامیانه . . .

3- هنگام توصیف لباس میرزا زضا کلهر / توضیح درباره ی شیوه تراشیدان قلم   بوسیله ی کلهر / توصیف

 حالات فیزیکی میرزا هنگام خطّاطی ( نفسه زدن ) .

4- خش خش ، چِک چِک ، تق تق ، وِز وِز ، جَر جَر . . . ( « نام آوا » یا « اسم صوت » که با اصطلاح

دستوری « صوت » متفاوت است ) .

5- یک کلمه را بدون برداشتن قلم و ایجاد مکث و فاصله ، از ابتدا تا انتها می نوشت  ( درواقع حروف یک

کلمه را بدون قطع و ایجاد فاصله می نوشت ) .

6- ( سر هم رفته : روی هم رفته ، در مجموع ) / ( از کار درآودن : تمام کردن به پایان رساندن ) /

( سروا زدن : سرباز زدن ، خودداری )

7- در مجموع میرزا رضا کلهر مردی اهل سیاست معرفی شده که گاهی بدون پرده پوشی از رفتار

حکومت انتقاد می کرده است . ( پاراگراف آخر صفحه ی 136 )

8- میرزا عبّاس خان ( قوام الدّوله ) ، میرزا محمد حسین فروغی ( ذکاء الملک ) ، میرزا زین العابدین

 شریف قزوینی ، سید محمود ( صدرالکتاب ) ، میرزا حسن خان مشیر الملک ( مشیرالدّوله ) . . .

9- ( حبس کردن نفس : نفس نکشیدن در مدّت طولانی ) / ( نفسه زدن : بازدم طولانی و کشیده پس

از حبس نفس ) .

10- خبر تلخ – صدای لطیف – خنده ی شیرین – قیافه ی با نمک – شعر شیرین – ک

لام و سخن روشن – فریاد تلخ – جیغ بنفش . . .

بوی دهن تو از چمن می شنوم / از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر / مثل این است که

 شب نمناک است .ببین چه می گویم / حرفهایم مثل یک تکّه چمن روشن بود

/ از این شعر تر شیرین زشاهنشه عجب دارم .

11- خط تحریری همان خط شکسته ی نستعلیق است .

صفحه157

1-داشتن عینک / کراوات ، تعلیمی . . .

2- داستان به روایت اوّل شخص مفرد نوشته شده و راوی آن دانش آموزی کلاس پنجم ابتدایی و در واقع رسول پرویزی است / زمان حدود سالهای 1311 ( پرویزی متولد سال 1300 و متوفّی به سال 1356 است .) مکان شیراز- محل تولد نویسنده بوشهر است .

3- باد دقّت عینک را از جعبه بیرون آورد و آن را به چشمش گذاشت ، دسته ی سیمی را به پشت گوش راست گذاشت و نخ قند . . .

4- لحظه ای که نخستین بار ، راوی ، عینک بر چشم می گذارد و چیزهایی را می بیند که پیش از آن ندیده بوده است .

5-به کار بردن جملات بلند / توصیف دقیق جزئیات / استفاده از گویش عامیانه / نثر ساده و شکسته

6- الف: ( سن و سال ) // ب: ( صحنه ی تئاتر ) // ج: ( نوعی حشره ی آفت زای گیاهی)

7- می خواستی زودتر بگی ( بگویی ) / مگه ( مگر ) اینجا دسته ی هفت صندوقی آوردن ( آورده اند )

8-  منظور از « چشم مسلّح » چشمی است که بوسیله ی ابزارهایی از قبیل عینک ، تلسکوپ و غیره قدرت بینایی آن افزایش یافته و در این درس منظور از « چشم مسلّح » چشمی است که دارای عینک است .

صفحه163

1-از زبان اوّل شخص مفرد ( کودک دبستانی / احتمالا خود نویسنده )

2- حفظ زبان ملّی

3- اهمّیت حفظ زبان ملّی و حکم دشمن را که از این پس هیچ کس نباید به زبان ملّی خود شخن بگوید .و بنویسد ( اجبار مردم به سخن گفتن به زبان بیگانه ) .

4- وطن پرستی / مبارزه با دشمن

5- نوشتن جمله ی « زنده باد میهن » به وسیله ی معلّم .

6- هنگامی که وسیله ی وحدت ملّی در برابر تهاجم بیگانگان باشد .

7- آگاهی از اینکه معلّم ، فردا آنها را ترک خواهد و دیگر کسی نیست که زبان ملّی و میهنی آنها را تدریس کند .

8-  هنگامی که بدون اطّلاع کسی ، قصد انجام کاری درباره ی او داشته باشند ( در غیاب کسی برای او نقشه ای طرّاحی کرده باشند ) .

صفحه169

1- علوم مختلف ملل مشهور و آثار علمای طراز اوّل قدیم در دسترس علمای اسلامی قرار گرفت و مسلمانان از راه مطالعه و تحقیق در آن کتب با این علوم آشنا شدند و آنها را با همدیگر درآمیختند .

2- شاگردان ایرانی دارالفنون که دست به ترجمه ی کتابهایی زدند که معلّمان اروپایی این مدرسه ، آنها را در اختیار آنان قرار داده بودند .

3- تاثیر در ساخت فرهنگی فرد و جامعه ( بیدار کردن مردم ) / غنی ساختن گنجینه  واژگان زبان فارسی / پویا تر کردن نثر فارسی / رواج دادن ساده نویسی / رهانیدن شعر فارسی از حالت یکنواختی گذشته / جهت بخشیدن به کار نویسندگی و شاعری / رواج علوم و روش های تحقیق .

4- هیچ بخشی از « صوت و معنای » اثر اصلی از بین نرود / سبک مؤلّف حفظ شود / پیام او تحریف نگردد .

5- در ترجمه ی ارتباطی ( آزاد ) توجّه مترجم ، بیشتر به گیرنده ی پیام ( خواننده ) است ، یعنی سبک مولّف ( ساختهای صوری ) حفظ نمی شود و از محتوای اثر او نیز بخش های ناآشنا حذف می شود .. درحالیکه در ترجمه معنایی ( تحت الّفظی ) مترجم بیشتر به فرستنده پیام ( نویسنده ) می اندیشد و پیوسته می کوشد تا حد امکان ساختهای زبان مبداء را وارد زبان مقصد کند . بنابراین ترجمه ارتباطی بر خلاف ترجمه ی معنایی ، راحت تر خوانده می شود .

6-  ترجمه ی آزاد از اشعار « مارگوت بیگل » : ( می خواهم آب شوم / در گستره ی افق / آنجا که دریا به آخر می رسد / و آسمان غاز می شود / می خواهم با هر آنچه مرا در برگرفته یکی شوم / حس می کنم و می دانم / دست می یابم و       می ترسم / باور می کنم و امیدوارم که هیچ چیز با آن به عِناد بر نخیزد ‹ ترجمه : الف بامداد › )

7- شاهنامه به زبان های عربی ، روسی ، انگلیسی ، فرانسوی و ایتالیایی / رباعیات خیام به اکثر زبان ها ترجمه شده که معروف ترین آنها ترجمه ی « فیتز جرالد » به زبان انگیسی است / دیوان حافظ به زبان های آلمانی ، انگلیسی ، روسی . . .

صفحه172

1- وحدت دشمنان در باطل خود و تفرقه ی مسلمین در حق خود .

2- سرپیچی از جهاد به بهانه ی سردی یا گرمی هوا ( صفحه 171 – پراگراف دوم : اگر در تابستان شما را بخوانم ، می گویید هوا سخت گرم است . . . )

3- با طرح مسائل فرعی اوضاع را پیچیده و دشوارتر می کنید .

4- مرجع ضمیر « ش » در جمله ی قبل آمده است : « آن را که فرمان نبرند »       « فرمانده = امام علی (ع) »

5- مفعول است ( کشته و خسته ای برجای ننهاده . . . )

6-  ( ای نه مردان به صورت مرد ، ای کم خردان ناز پرورد ) / ( چه جای ملامت است که در دیده ی من شایسته ی کرامت است )

7-  آنکه از غم چنین شکست خفّت باری بمیرد .

8-  تفرقه و خوارمایگی و شانه خالی کردن از زیر بار مسؤلیت جهاد .

9-  به خدا سوگند با مردمی در آستانه ی خانه اشان نکوشیدند ، جز آنکه جامه ی خواری بر آنان پوشیدند .

صفحه175

1-حجاب ظلمت از آن بست آب خِضر که گشت

                                                   ز شعر حافظ و آن طبع همچمن آب ، خجل

    آبی که خِضر حیات از او یافت // در میکده جو که جام دارد

                         ( ر.ک صفحه 263 حافظ نامه خرّمشاهی )

2-همچنان که جرقّه ای برای آتش زدن و سوختن شهر امپراطوران کافی است ، گفته شور انگیز تو نیز این شاعر آلمانی را در تب و تاب افکنده است .

3- هیچکدام را نمی توان پوشیده و پنهان نگاه داشت .

4-  سطر پنجم صفحه ی 175 ( بخش تقلید ) حافظ خویش را با تو برابر نهادن جز نشان دیوانگی نیست . . .

5-  دلارام در بر دلارام جوی // لب از تشنگی خشک برطرف جوی

     آتش است این بانگ نای نیست باد // هر که این آتش ندارد نیست باد

صفحه183

1- مهتاب – شب تاب – سحر – صبح – خار – گل – آب

2- آرزوهای بر باد رفته – غم حاصل از غفلت مردم – پای مجروح و آبله گون

3- نه تنها دری به روی او گشوده نمی شود بلکه ویرانی خانه ها نیز در نظر او آشکارتر می شود . رنج حاصل از غفلت مردم و نابسامانی جامعه او را نا امیدتر    می کند . / ( اوضاع نابسامان اجتماعی) می تواند منظور نویسنده باشد .

4- مردی که با خستگی روحی و جسمی با کوله باری بر دوش مردم دهکده ایستاده و روایت اندوهناکش را تکرار می کند .

5-  نازک آرای تن / پای آبله / قوم به جان باخته / مبارک دم / خفته ی چند

6- نگران با من ، استاده سحر / صبح می خواهد از من

7- « دست ساییدن » کنایه از جستجو برای چیزی ( جستجوی کورمال کورمال ) /  « پای آبله ماندن » کنایه از رنجور شدن و ناتوان شدن .

صفحه194

1- داستان های شاهنامه

2- شاهنامه ( وشعر خود را ) را وسیله ی سنجشن مهر و کینه و روایت درد می داند و نوشته های دیگران را بی عیار و بی ارزش و خالی و بدون درون مایه می داند .

3- بی شرمی لازم برای کندن چنان چاهی را بیان می کند . بی شرمی کندن چاه مثل عمقش بی انتها و ناباورانه است . 

4- عمیق و پهناور و با نیزه هایی که بر دیواره و کف آن تعبیه شده بود .

5- « کلید » استعاره از لبخند رستم / « مروارید » استعاره از دندان های او

6-  آتشین پیغام / سکوت ساکت و گیرا / پاک آیین / خیس خون داغ / خروش چشم / چاهسار گوش / نای بی همتا . . .

7- جنگ با شیر بیشه / تشنگی / جنگ با اژدها / رویارویی با جادوگر / گرفتار کردن « اولاد » دیو / رویارویی با « ارژنگ » دیو / نبرد با « دیو سپید »

صفحه201

1-در هر دو شعر سرتاسر طبیعت جلوه و آییه ی وجود خداست ( در شعیر آب را گِل نکنیم : پس از توصیف روستایی آرمانی می گوید : « بی گمان پای چپرهاشان جا پای خداست » و خدایی که در این نزدیکی است لای این شب بو ها  . . . )

2- از مصراع « من نمی دانم » تا مصراع « چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید» .

3- آب ، گِل ، روشنی که سایر عناصر شعر به نوعی با آنها در ارتباط اند ( آب و گِل: درخت ، سرو ، علف ، چشمه ، موج ) ( روشنی : آسمان ، نور ، خورشید ) سایر کلمات و عناصر مهم این شعر عبارتند از : شقایق ، گل سرخ ، دانایی ، نیلوفر… 

4- واقعی ( اهل کاشانم ) / خیالی ( هیجان ها را پرواز دهیم ) / نمادی ( میان گل نیلوفر و قرن پی آواز حقیقت بدویم )

5- از مصراع « دست در جذبه ی یک برگ بشوییم و سر خوان برویم / صبح ها وقتی خورشید در می آید متولّد بشویم » تا آخر شعر .

6- « گاه گاهی قفسی می سازم . . . » تا « خوب می دانم ، حوض نقّاشی من بی ماهی»

7- ( تکّه نان ) ، ( سر سوزن )

8- چاپلین در فیلم عصر جدید

9- همه ی آنها را جلوه ای از وجود خدا و مرتبط با انسان می داند / شب بو نماد کوتاهی ، کاج نماد بلندی

10- از مصراع « من نمازم را وقتی می خوانم » تا مصراع « پی قد قامت موج »

صفحه203

1- ترسیم فضای عاطفی و صمیمانه / تشبیهات و استعارات زیبا / ساختمان به هم پیوسته ی شعر / صورت های خیالی متنوّع

2- « خنده ی شمع » – « جلوه کردن بخت » در بیت پنجم / « چشم ناله » و « روی شکوه » در بیت سوم

3- یعنی سپیدی بخت فقط در موهای من هنگام پیری جلوه کرد . تنها سپیدی بختم همین موهای سفیدم بود .4- بخاطر ناچیزی و در عین حال سرعت گرد و این که گرد هیچ گاه به سوار      نمی رسد.

5- زیرا معشوق بی وفا و جفا کار است و عاشق از همه ی جهان تنها عشق را برگزیده است .

6- در بیت نهم ( رنگ : لون – بز کوهی ) بعضی گفته اند « کشیدم » به معنی حمل کردن – تحمّل نمودن / « دوش » به معنی دیشب – کتف و شانه       

   7- بیت پنجم :

چو شمع خنده نکردی مگر به روز سیاهم // چو بخت جلوه نکردی مگر ز موی سپیدم

صفحه205

1-شرایط نا مساعد اجتمایی و سیاسی مانع بروز خصلت های نیک مردم بود . مردم نمی توانستند عشق خود را به ایشان ابراز کنند.                                    

   2 - آب – دریا / شب – فردا / بهار – علف

3- می تواند استعاره از وطن استبداد زده ی قبل از انقلاب اسلامی باشد . 4- خیالی – نمادی

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سارا سه‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 23:34

ریز و سژاس بو تو ماموستای عازیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد