پاسخ خودآزمایی های زبان فارسی۲ پیش دانشگاهی
صفحه 88
1- مقصود از « اسب سیاه » و « لؤلؤ تر » به ترتیب « ابربهاری » و « باران » است .
2- به ابر بهاری تشخیص داده که اسب سرکش را به حرکت در آورده است و از ضربه های سمش بر
صفحهی آسمان ، باران همچون مروارید می بارد .
3- « مشک سیاه » در شعر منوچهری استعاره از « سیاهی گوش کبک » و سیاهی داخل گلبرگ لاله ،
« داغ لاله » است . «درّ ثمین » نیز استعاره از « قطرات باران و شبنم » است که بر گلبرگ های لاله می نشیند .
4- « خرگه » خیمه ی باشکوه و منفرد شاه و « خیمه » محل اسکان سربازان است چون لاله بلندتر از
سبزه ها است و شکوه و جلوه ی آن بیشتر و تعداد آن کمتر است و سبزه ها به تعداد بی شمار
لاله ها را احاطه کرده اند . لاله را شاهی در میان خیل سربازان انگاشته است .
5- مسمّط
6- گویی بطّ سفید : تخیلی / مست و هشیار : نمادین – تخیلی / شب کویر : نمادین – تخیلی – واقعی / سپیده ی آشنا : واقعی – تخیلی
7- وقتی به آموخته ها و اطّلاعات خود تکیه نکند و به تجربه های عاطفی و برقراری ارتباط با دنیای برون
بپردازد . صیقل دادن و شفّاف ساختن روح و اندیشه شرط آفرینش آثار ماندگار است .
صفحه92
1-« سیم » استعاره ازبرف و « کمربند آهنین » استعاره از سنگهای سیاه دامنه و بخش میانی کوه
2- بلندی و رفعت دماوند که به صورت حسن تعلیلی شاعرانه بیان شده است
( حسن تعلیل : ارائه ی علتی شاعرانه برای امور واقعی )
3- زیرا « مشت » نماد قیام و اعتراض است . حال آنکه دماوند خاموش است و قلبی منجمد دارد .
مردم درفکر مبارزه واعتراض نیستند.
4- زیرا می خواهد « از دم ستوران و این مردم نحس دیو مانند وارهد » و از مصاحبت و همنشینی
با مردم دیو سیرت بیزار است .
5- « ورم » استعاره از « برآمدگی کوه دماوند » است که شاعر آن را نتیجه ی آماس دل منجمد و
دردمند زمین می داند . « کافور » استعاره از « برف » برای التیام و کاهش ورم می باشد .
6- لب دوختن آزادیخواهان در دوره ی قاجاری ; اختناق ، عدم آزادی بیان واستبداد حاکم بر جامعه .
7- شاعر یا هر انسان آزادیخواه دیگر که جانش در آتش مبارزه سوخته است .
8- دماوند نماد مردم پایتخت.
9- ابیات 4و5 / 6و7
صفحه94
1-چون توصیف او از نوع توصیفات واقعی است ، تصویری دقیق از معماری ، جغرافیای طبیعی
و زیستی ، وضعیت اقتصادی و نظامی و جمعیتی ارائه داده است .
2- توصیف واقعی
3- -« روی از سوی جنوب » : به سمت جنوب ، به طرف جنوب
- « سه جانب آن با آب دریا است » : سه طرف آن به سوی دریاست ( شبه جزیره ) .
4-در حومه ی شهر طرابلس ( آن سوی حصار و باروی شهر ) خانه ای جز دو یا سه استراحتگاه
( کاروان سرا ) وجود ندارد .
5- « مشهد » اسم مکان است . از مصدر شهادت به معنی « مکان حاضر آمدن مردم » ،
« شهادت گاه » و « مقبره ی شهیدان » است . در این درس به اماکنی اطلاق شده که در اطراف مقابر
متبرّکه ساخته شده و محل استراحتگاه ودیدار مسافران بوده است . (کاروانسرا)
6- دقّت ، تیز بینی که ناشی از مشاهده ی دقیق است و در مجموع ارئه ی توصیفی دقیق و گویا
همراه با بیان اطّلاعات واقعی ، بیان صادقانه و بی پیرایه نثر ساده و مرسل است .
7- « آدینه » که به معنی « جمعه » است . چون در این مساجد روز جمعه نماز جماعت برپای
می داشتند .
1- خندق
2- نایژه : لوله / پاژه : دیواره – پاشویه (پسوند ژه پسوند اسم مصغردرزبان کردی است.)
صفحه99
1-« صفات مثبت » : بی باک ، صبور ، قهرمان ، فروتن ، بی چشم داشت نوازش ، بی نیاز از آب و . . .
« صفات منفی » : بی برگ و بار ، بی بهره از شوق و شور جوانه زدن و شکفتن ، بی ثمر ،
بی گل و . . .
2- بید
3- خیال
4- کشور سبز آرزوها ، چشمه ی موّاج و زلال نوازش ها ، امیدها و انتظار ، سرزمین نجات . . .
( پاراگراف اوّل صفحه ی 97 )
5- حضرت علی (ع) – سر در چاه فرو بردن و گریستن ایشان و نیز ناله هایشان در نخلستان های کوفه .
6- حصار عبوس غربت – پراونه ی شوق – کاسه ی فهم های پلید – لبخند نوازش – مشت خونین
بی تاب قلب – باران غیبی سکوت – دامن حریر الهه ی عشق .
7-« مزرع سبزفلک دیدم و داس مه نو // یادم از کِشته ی خویش آمد وهنگام درو » ( حافظ )
8-مهتاب
9- زندگی شهری را زشت و پلشت و پریشان که نظمی عاقلانه آن را از عواطف و احساسات تهی
کرده است . رندگی روستایی که شاعرانه و پاک و معصومانه است . و ادراک مصلحت بین عقلی در آن راه ندارد .
10- شب ها به مهتاب روشن است و یا به قطره های درشت باران ، ستاره ، مصابیح آسمان .
صفحه107
1- تابستان ها می آیند ، چند تا خر دارند و دو برابر آن سنگ ، زن هاشان به خوشه چینی و گدایی ،
مردهاشان به آهنگری مشغولند ( صفحه ی . . . )
2- از خودشان هم طبیب دارند ، هم ماما و هم مستجاب الدّعوه از مازندران قو می آوردند و برنج
و زغال از ساوجبلاغ ، قند و توتون و پارچه .
3- آبریزان : از هرکوچه ومحلهی آن آب سرازیراست بنابراین آن را آبریزان نام نهاده اند.
4- پوشاندن سقف خانه ها با تیر و ساختن دیوارها از سنگ و چینه و خشت و گل سفید . گچ کاری
امامزاده بکاربردن توفال در سقف خانه .
5- عبارت وصفی است . نوع آن صفت بیانی مرکّب و نقش آن مسند است .
صفحه115
1- تا به طور غیر مستقیم به شیخ بوعبدالله باکو بفهماند جایگاه افراد متکبّر و خودبین ، دوزخ است .
2- تمام حکایت های اسرارالتّوحید بطور عام مصداق چنین شیوه ای هستند ، امّا بطور خاص در
حکایت های « غرور شکنی » ( سطر سوم حکایت ) و
« پاکبازی » ( عکس العمل شیخ در مقابل جمله ی امیر مقامران ) به این موضوع اشاره دارد .
3-هر چه نگاه کردم ، هیچ کس را بدتر از خود ندیدم ( در حکایت انسان راستین ) .
4-- « به قول مردمان خطّی به وی فرو نتوان کشید .»
5-- « انسان راستین »
6-- با بیانی غیر مستقیم و تمثیلی از طریق جملاتی کوتاه و موثّر آنان را تربیت می کردند .
7-- بهتراست خود را گناهکار بدانم .
8- فرود آمد – فرو می راند – باز کنیم – برخیزد – درآمد – فرو نتوان کشید
9-- شیخ بوعبدالله بشکست / با خویش رسید / او را تصدیق کرد / گفت : به راست باختن و
پاک باختن / . . .
10- ریختن خاکستر بر سر پیامبر (ص) به وسیله ی زنی از یاران ابولهب
صفحه122
1- فروتن ، ساده و شکیبا
2- چون همه چیز را در حال تغییر می دید از هیچ پیشامد جالبی زیاده اظهار شادمانی نمی کرد و از
هیچ حادثه ی سوئی نیز به شِکوِه در نمی آمد .
3- اگر انسان نمی تواند در اوج افلاک و آفاق معنویت پرواز کند ، لااقل از فروافتادن در دام مادیات و
روزمرّه گیها بپرهیزد ( کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ // کار ما شاید این است / که در افسوس گل سرخ شناور باشیم ) .
4- من دنیا را از شما دریغ نمی دارم بلکه شما را از دنیا دریغ می دارم ( دنیا را ناکام از تسلّط بر نفس
آنها می کند ) .
5- جنگ های صلیبی و حمله ی مغول به ایران
6- جنگیدن برای زنده ماندن( به شیوه ای از زندگی حیوانات که جزو قوانین جنگل است و ضعیفان را
پایمال قدرت زورمندان می کند ) .
7- بینش مندی ( بصیرت و معرفت باطنی از امور ) ، زیرا در نظر او دانشمندی ( علم حصولی یا
اکتسابی یا ظاهری یا دنیایی ) نوعی دانایی است که هیچگاه نمی تواند به عمق و ژرفای مبهمات
زندگی راه یابد ، زیرا درک معمّای هستی در نظر عرفا نیازمند آن است که « پشت دانایی اردو بزنند »
و از طریق کشف و بهبود و اشراق ( ماورای علم و عقل ) حقیقت هستی را جستجو کنند .
8- هر گونه اهانت و ایذا را با خونسردی و کم زنی مقابله می کرد ( آخرین پاراگراف صفحه ی 127
چاپ 81 است که ( این پراگراف در چاپ 83 حذف شده ) دانشمندی زمینه ساز غرور می شود و
محدودیت ایجاد می کند ) .
9- زیرا گاندی هم مثل مولانا منادی سلم ( صلح ) و دوستی بود و از زندگی فقط به قدر ضرورت ،
خود را بهره مند می کرد و بیش از قدر ضرورت را موجب دور افتادن از خط سیر روحانی خویش می یافت .
10-نه آیا باید شکر کنی که باز تو راکبی و او مرکوب
11-وارستگی – رهایی از تعلّقات مادّّی
12- کتاب « پلّه پلّه تا ملاقات خدا » روایت داستان گونه ای است از زندگی مولانا که به قول دکتر
زرّین کوب به اشعار ناسروده ی مولانا یعنی زندگی و سیر سلوک آدمی می پردازد و درک عمیق
اشعار سروده شده ی او را ممکن می سازد . انتخاب معادل های دقیق برای کلمات عربی از
ویژگی های زبانی کتاب است ; ( خاک نهادی : تواضع ) ( دل نهادگی : تعلّق خاطر ) .
صفحه127
1- منظور نویسنده پذیرش بی چون و چرای مشیت الهی است و پذیرفتن این نکته که « هر چه
پروردگار برای بنده بخواهد بهترین است .» این حالت توکّل و تسلیم موجب آرامش روحی و
کاهش دل نگرانی ها می شود و به شخص مقاومت و استحکام روحی می بخشد .
2- نویسنده عالم افسانه ها را پررنگ و نگار و پرّان و نرم می داند .
3- تشرّع و عرفان / عشق و زندگی عملی / شوریدگی و عقل / همدم کودک و دستگیر پیر .
4- سخن سعدی به همه شبیه است و به هیچ کس شبیه نیست ، در زبان فارسی احدی
نتوانسته است مانند او حرف بزند و در عین حال نظیر حرف زدن او را هر روز در کوچه و بازار می شنویم .
5- ر.ک به حکایت دهم ار باب چهارم بوستان ، مفهوم کلّی حکایت آن است که نباید با فرومایگان مقابله
به مثل کرد . اگر جاهلان همچون سگ ، با دندان بی خردی خود وجود خردمندان را آزرده کنند ،
خردمند چاره ای جز سکوت ندارد ، همانگونه که سنگی بی ارزش می تواند گوهر گرانبها را بشکند .
6- نوعی حرکت میان یورتمه و قدم زدن ( حرکتی است که با خم کردن پشت همراه است و به راه
رفتن شتر می ماند ) .
7- زیرا دامنه ی کلام سعدی به قدر کافی وسعت دارد و ناآگاهی از مفهوم یک لغت یا نفهمیدن
معنای یک بیت مجموعه ی اثر را نا مفهوم نمی کند . همیشه قرائن و نشانه هایی برای درک مفاهیم
دشوار در سایر ابیات وجود دارد .
8- نویسنده با فروتنی اعتراف می کند که قدم در میدانی نهاده که سعدی یکّه تاز آن است . خود را
همچون بیماری می پندارد که که به مرض استسقا ( سیری ناپذیری از آب ) دچار است و کلام سعدی
همچون آبی عطش او را فرو می نشاند و می گوید که میدان برای فعّالیت نوشتن باز بود . من هم
بسیار مایل به نوشتن بودم پس چون همه ی امکانات فراهم بود به این کار دست زدم .
صفحه131
1- فرقه ی نقشبندیه یکی از سلسله های صوفیه شامل پیروان خواجه محمّد نقشبند که پیروانی در
هندوچین ، ترکستان ، ترکیه و جاوه ، در ایران در کردستان و نیز عراق دارد . کتاب « رشحات عین الحیات »
تالیف علی ابن حسین واعظ کاشانی درباره ی این فرقه و آداب و طریقت ایشان است ( فرهنگ معین –
جلد ششم ) . این سلسله نَسَب خود را به معروف کرخه ( عارف قرن سوم و چهارم ) از شاگردان امام
رضا(ع) می رسانند . آنان اهل سنّت هستند ولی به اهل بیب پیامبر (ص) و ائمّه ارادت خواص دارند . این سلسله از صوفیان محتاط اند و به شریعت نزدیک اند یعنی سماع به جا نمی آورند ولی صوفیان سماع
کار را هم کافر نمی دانند جامی از برجستگان این فرقه بود .
2- به دلیل تولّد در خرجرد جام و اِرادتی که به شیخ احمد جامی داشت .
3- حذف
4- حذف
5- حذف
6- بیان این آموزش معتبر عرفانی که : جان مایه ی حیات آدمی ، عشق است و بی عشق ، آدمی
همچون حیوان می شود . « حیات از عشق می شناس و ممات ، بی عشق می یاب ، سودای
عشق از زیرکی جهان بهتر ارزد » ، « عین القضاه همدانی »
7- یاد معشوق موجب تسلّی خاطر و رفعت و بلندی عاشق می شود . اگر وصال ناممکن است یادآوری
خاطره و نام معشوق میسّر است .
8- « خر » در ترکیب « خرگمشده » در معنای حقیقی خود یعنی ،« حیوان باربر» بکار رفته و در مصراع
دوم معنای غیر حقیقی دارد زیرا استعاره از مردی است که از موهبت عشق بی بهره است .
صفحه137
1- لباس راسته ( لباس دراز و بی چین ) و بر روی آن عبایی می پوشید ، یک چشمش کمی پیچیدگی
داشت ( پاراگراف آخر صفحه ی 133 ) .
2- سبب ادامه ی شیوه ی او در خطّاطی بوسیله خوشنویسان پس از کلهر شد .
2- بیان ساده و روان و جذّاب / به کار بردن جملات کوتاه ( ایجاز ) / توصیف دقیق جزئیات و وضع ظاهری و
حالات شخصی افراد / استفاده از زبان عامیانه . . .
3- هنگام توصیف لباس میرزا زضا کلهر / توضیح درباره ی شیوه تراشیدان قلم بوسیله ی کلهر / توصیف
حالات فیزیکی میرزا هنگام خطّاطی ( نفسه زدن ) .
4- خش خش ، چِک چِک ، تق تق ، وِز وِز ، جَر جَر . . . ( « نام آوا » یا « اسم صوت » که با اصطلاح
دستوری « صوت » متفاوت است ) .
5- یک کلمه را بدون برداشتن قلم و ایجاد مکث و فاصله ، از ابتدا تا انتها می نوشت ( درواقع حروف یک
کلمه را بدون قطع و ایجاد فاصله می نوشت ) .
6- ( سر هم رفته : روی هم رفته ، در مجموع ) / ( از کار درآودن : تمام کردن به پایان رساندن ) /
( سروا زدن : سرباز زدن ، خودداری )
7- در مجموع میرزا رضا کلهر مردی اهل سیاست معرفی شده که گاهی بدون پرده پوشی از رفتار
حکومت انتقاد می کرده است . ( پاراگراف آخر صفحه ی 136 )
8- میرزا عبّاس خان ( قوام الدّوله ) ، میرزا محمد حسین فروغی ( ذکاء الملک ) ، میرزا زین العابدین
شریف قزوینی ، سید محمود ( صدرالکتاب ) ، میرزا حسن خان مشیر الملک ( مشیرالدّوله ) . . .
9- ( حبس کردن نفس : نفس نکشیدن در مدّت طولانی ) / ( نفسه زدن : بازدم طولانی و کشیده پس
از حبس نفس ) .
10- خبر تلخ – صدای لطیف – خنده ی شیرین – قیافه ی با نمک – شعر شیرین – ک
لام و سخن روشن – فریاد تلخ – جیغ بنفش . . .
بوی دهن تو از چمن می شنوم / از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر / مثل این است که
شب نمناک است .ببین چه می گویم / حرفهایم مثل یک تکّه چمن روشن بود
/ از این شعر تر شیرین زشاهنشه عجب دارم .
11- خط تحریری همان خط شکسته ی نستعلیق است .
صفحه157
1-داشتن عینک / کراوات ، تعلیمی . . .
2- داستان به روایت اوّل شخص مفرد نوشته شده و راوی آن دانش آموزی کلاس پنجم ابتدایی و در واقع رسول پرویزی است / زمان حدود سالهای 1311 ( پرویزی متولد سال 1300 و متوفّی به سال 1356 است .) مکان شیراز- محل تولد نویسنده بوشهر است .
3- باد دقّت عینک را از جعبه بیرون آورد و آن را به چشمش گذاشت ، دسته ی سیمی را به پشت گوش راست گذاشت و نخ قند . . .
4- لحظه ای که نخستین بار ، راوی ، عینک بر چشم می گذارد و چیزهایی را می بیند که پیش از آن ندیده بوده است .
5-به کار بردن جملات بلند / توصیف دقیق جزئیات / استفاده از گویش عامیانه / نثر ساده و شکسته
6- الف: ( سن و سال ) // ب: ( صحنه ی تئاتر ) // ج: ( نوعی حشره ی آفت زای گیاهی)
7- می خواستی زودتر بگی ( بگویی ) / مگه ( مگر ) اینجا دسته ی هفت صندوقی آوردن ( آورده اند )
8- منظور از « چشم مسلّح » چشمی است که بوسیله ی ابزارهایی از قبیل عینک ، تلسکوپ و غیره قدرت بینایی آن افزایش یافته و در این درس منظور از « چشم مسلّح » چشمی است که دارای عینک است .
صفحه163
1-از زبان اوّل شخص مفرد ( کودک دبستانی / احتمالا خود نویسنده )
2- حفظ زبان ملّی
3- اهمّیت حفظ زبان ملّی و حکم دشمن را که از این پس هیچ کس نباید به زبان ملّی خود شخن بگوید .و بنویسد ( اجبار مردم به سخن گفتن به زبان بیگانه ) .
4- وطن پرستی / مبارزه با دشمن
5- نوشتن جمله ی « زنده باد میهن » به وسیله ی معلّم .
6- هنگامی که وسیله ی وحدت ملّی در برابر تهاجم بیگانگان باشد .
7- آگاهی از اینکه معلّم ، فردا آنها را ترک خواهد و دیگر کسی نیست که زبان ملّی و میهنی آنها را تدریس کند .
8- هنگامی که بدون اطّلاع کسی ، قصد انجام کاری درباره ی او داشته باشند ( در غیاب کسی برای او نقشه ای طرّاحی کرده باشند ) .
صفحه169
1- علوم مختلف ملل مشهور و آثار علمای طراز اوّل قدیم در دسترس علمای اسلامی قرار گرفت و مسلمانان از راه مطالعه و تحقیق در آن کتب با این علوم آشنا شدند و آنها را با همدیگر درآمیختند .
2- شاگردان ایرانی دارالفنون که دست به ترجمه ی کتابهایی زدند که معلّمان اروپایی این مدرسه ، آنها را در اختیار آنان قرار داده بودند .
3- تاثیر در ساخت فرهنگی فرد و جامعه ( بیدار کردن مردم ) / غنی ساختن گنجینه واژگان زبان فارسی / پویا تر کردن نثر فارسی / رواج دادن ساده نویسی / رهانیدن شعر فارسی از حالت یکنواختی گذشته / جهت بخشیدن به کار نویسندگی و شاعری / رواج علوم و روش های تحقیق .
4- هیچ بخشی از « صوت و معنای » اثر اصلی از بین نرود / سبک مؤلّف حفظ شود / پیام او تحریف نگردد .
5- در ترجمه ی ارتباطی ( آزاد ) توجّه مترجم ، بیشتر به گیرنده ی پیام ( خواننده ) است ، یعنی سبک مولّف ( ساختهای صوری ) حفظ نمی شود و از محتوای اثر او نیز بخش های ناآشنا حذف می شود .. درحالیکه در ترجمه معنایی ( تحت الّفظی ) مترجم بیشتر به فرستنده پیام ( نویسنده ) می اندیشد و پیوسته می کوشد تا حد امکان ساختهای زبان مبداء را وارد زبان مقصد کند . بنابراین ترجمه ارتباطی بر خلاف ترجمه ی معنایی ، راحت تر خوانده می شود .
6- ترجمه ی آزاد از اشعار « مارگوت بیگل » : ( می خواهم آب شوم / در گستره ی افق / آنجا که دریا به آخر می رسد / و آسمان غاز می شود / می خواهم با هر آنچه مرا در برگرفته یکی شوم / حس می کنم و می دانم / دست می یابم و می ترسم / باور می کنم و امیدوارم که هیچ چیز با آن به عِناد بر نخیزد ‹ ترجمه : الف بامداد › )
7- شاهنامه به زبان های عربی ، روسی ، انگلیسی ، فرانسوی و ایتالیایی / رباعیات خیام به اکثر زبان ها ترجمه شده که معروف ترین آنها ترجمه ی « فیتز جرالد » به زبان انگیسی است / دیوان حافظ به زبان های آلمانی ، انگلیسی ، روسی . . .
صفحه172
1- وحدت دشمنان در باطل خود و تفرقه ی مسلمین در حق خود .
2- سرپیچی از جهاد به بهانه ی سردی یا گرمی هوا ( صفحه 171 – پراگراف دوم : اگر در تابستان شما را بخوانم ، می گویید هوا سخت گرم است . . . )
3- با طرح مسائل فرعی اوضاع را پیچیده و دشوارتر می کنید .
4- مرجع ضمیر « ش » در جمله ی قبل آمده است : « آن را که فرمان نبرند » « فرمانده = امام علی (ع) »
5- مفعول است ( کشته و خسته ای برجای ننهاده . . . )
6- ( ای نه مردان به صورت مرد ، ای کم خردان ناز پرورد ) / ( چه جای ملامت است که در دیده ی من شایسته ی کرامت است )
7- آنکه از غم چنین شکست خفّت باری بمیرد .
8- تفرقه و خوارمایگی و شانه خالی کردن از زیر بار مسؤلیت جهاد .
9- به خدا سوگند با مردمی در آستانه ی خانه اشان نکوشیدند ، جز آنکه جامه ی خواری بر آنان پوشیدند .
صفحه175
1-حجاب ظلمت از آن بست آب خِضر که گشت
ز شعر حافظ و آن طبع همچمن آب ، خجل
آبی که خِضر حیات از او یافت // در میکده جو که جام دارد
( ر.ک صفحه 263 حافظ نامه خرّمشاهی )
2-همچنان که جرقّه ای برای آتش زدن و سوختن شهر امپراطوران کافی است ، گفته شور انگیز تو نیز این شاعر آلمانی را در تب و تاب افکنده است .
3- هیچکدام را نمی توان پوشیده و پنهان نگاه داشت .
4- سطر پنجم صفحه ی 175 ( بخش تقلید ) حافظ خویش را با تو برابر نهادن جز نشان دیوانگی نیست . . .
5- دلارام در بر دلارام جوی // لب از تشنگی خشک برطرف جوی
آتش است این بانگ نای نیست باد // هر که این آتش ندارد نیست باد
صفحه183
1- مهتاب – شب تاب – سحر – صبح – خار – گل – آب
2- آرزوهای بر باد رفته – غم حاصل از غفلت مردم – پای مجروح و آبله گون
3- نه تنها دری به روی او گشوده نمی شود بلکه ویرانی خانه ها نیز در نظر او آشکارتر می شود . رنج حاصل از غفلت مردم و نابسامانی جامعه او را نا امیدتر می کند . / ( اوضاع نابسامان اجتماعی) می تواند منظور نویسنده باشد .
4- مردی که با خستگی روحی و جسمی با کوله باری بر دوش مردم دهکده ایستاده و روایت اندوهناکش را تکرار می کند .
5- نازک آرای تن / پای آبله / قوم به جان باخته / مبارک دم / خفته ی چند
6- نگران با من ، استاده سحر / صبح می خواهد از من
7- « دست ساییدن » کنایه از جستجو برای چیزی ( جستجوی کورمال کورمال ) / « پای آبله ماندن » کنایه از رنجور شدن و ناتوان شدن .
صفحه194
1- داستان های شاهنامه
2- شاهنامه ( وشعر خود را ) را وسیله ی سنجشن مهر و کینه و روایت درد می داند و نوشته های دیگران را بی عیار و بی ارزش و خالی و بدون درون مایه می داند .
3- بی شرمی لازم برای کندن چنان چاهی را بیان می کند . بی شرمی کندن چاه مثل عمقش بی انتها و ناباورانه است .
4- عمیق و پهناور و با نیزه هایی که بر دیواره و کف آن تعبیه شده بود .
5- « کلید » استعاره از لبخند رستم / « مروارید » استعاره از دندان های او
6- آتشین پیغام / سکوت ساکت و گیرا / پاک آیین / خیس خون داغ / خروش چشم / چاهسار گوش / نای بی همتا . . .
7- جنگ با شیر بیشه / تشنگی / جنگ با اژدها / رویارویی با جادوگر / گرفتار کردن « اولاد » دیو / رویارویی با « ارژنگ » دیو / نبرد با « دیو سپید »
صفحه201
1-در هر دو شعر سرتاسر طبیعت جلوه و آییه ی وجود خداست ( در شعیر آب را گِل نکنیم : پس از توصیف روستایی آرمانی می گوید : « بی گمان پای چپرهاشان جا پای خداست » و خدایی که در این نزدیکی است لای این شب بو ها . . . )
2- از مصراع « من نمی دانم » تا مصراع « چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید» .
3- آب ، گِل ، روشنی که سایر عناصر شعر به نوعی با آنها در ارتباط اند ( آب و گِل: درخت ، سرو ، علف ، چشمه ، موج ) ( روشنی : آسمان ، نور ، خورشید ) سایر کلمات و عناصر مهم این شعر عبارتند از : شقایق ، گل سرخ ، دانایی ، نیلوفر…
4- واقعی ( اهل کاشانم ) / خیالی ( هیجان ها را پرواز دهیم ) / نمادی ( میان گل نیلوفر و قرن پی آواز حقیقت بدویم )
5- از مصراع « دست در جذبه ی یک برگ بشوییم و سر خوان برویم / صبح ها وقتی خورشید در می آید متولّد بشویم » تا آخر شعر .
6- « گاه گاهی قفسی می سازم . . . » تا « خوب می دانم ، حوض نقّاشی من بی ماهی»
7- ( تکّه نان ) ، ( سر سوزن )
8- چاپلین در فیلم عصر جدید
9- همه ی آنها را جلوه ای از وجود خدا و مرتبط با انسان می داند / شب بو نماد کوتاهی ، کاج نماد بلندی
10- از مصراع « من نمازم را وقتی می خوانم » تا مصراع « پی قد قامت موج »
صفحه203
1- ترسیم فضای عاطفی و صمیمانه / تشبیهات و استعارات زیبا / ساختمان به هم پیوسته ی شعر / صورت های خیالی متنوّع
2- « خنده ی شمع » – « جلوه کردن بخت » در بیت پنجم / « چشم ناله » و « روی شکوه » در بیت سوم
3- یعنی سپیدی بخت فقط در موهای من هنگام پیری جلوه کرد . تنها سپیدی بختم همین موهای سفیدم بود .4- بخاطر ناچیزی و در عین حال سرعت گرد و این که گرد هیچ گاه به سوار نمی رسد.
5- زیرا معشوق بی وفا و جفا کار است و عاشق از همه ی جهان تنها عشق را برگزیده است .
6- در بیت نهم ( رنگ : لون – بز کوهی ) بعضی گفته اند « کشیدم » به معنی حمل کردن – تحمّل نمودن / « دوش » به معنی دیشب – کتف و شانه
7- بیت پنجم :
چو شمع خنده نکردی مگر به روز سیاهم // چو بخت جلوه نکردی مگر ز موی سپیدم
صفحه205
1-شرایط نا مساعد اجتمایی و سیاسی مانع بروز خصلت های نیک مردم بود . مردم نمی توانستند عشق خود را به ایشان ابراز کنند.
2 - آب – دریا / شب – فردا / بهار – علف
3- می تواند استعاره از وطن استبداد زده ی قبل از انقلاب اسلامی باشد . 4- خیالی – نمادی
ریز و سژاس بو تو ماموستای عازیز